(( به نام یزدان پاک ))
سلام :
خب یه چیز دیگه ای می خواستم بنویسم و از خودم بنالم ولی یکی از رفقا دیشب زنگ زده بود کمی با هم تلفنی چت کردیم و بعدش یه کم دیگه واسه هم نوشابه باز کردیم خلاصه بعد از چرت و پرت های بسیار یه دفعه امین گفت من صبح هوای شاعری زد به کله ام و یه شعر سرودم منم گفتم نه بابا خالی نبند اصلا ً به سایز خونیت نمیخوره ها ولی حالا بنال ببنیم چی گفتی ولی بعدش که خوند خیلی حال کردم البته من به نظرم برای کسی که اولین بارشه شعر میگه این خودش خیلیه و از منی که ادعای فضلم میشه خیلی بهتره خداییش بخونید ببینید چه طوریه بعد نظرتون رو راجع بهش بهم بگید پس شعر رو دریابید :
کاش بود من را نشان آدمی
کاش بود از من عزیز دائمی
کاش دل را به می دادمش
کاش او را هم به دل می دادمش
کاش بود از من همی گوش دلی
کاش بود از دل نوای دائمی
کاش همچون ترانه های باد بود سوزی و صدای آرِمی
کاش میشد نبود از او جدا
کاش او بود همی از ما سوا
کاش اشک ها را نمی ریختم به دور
کاش بود این دل ز دشواری صبور
کاش بود این دل خدا را یار او
کاش می ریخت باده اندر این سبو
کاش بود این دل خدا را مرحمی
کاش بود این دل ، جدا از هر غمی
خلاصه هر چند یه نموره ایراد داره ولی خداییش اگه همین جور پیش بره یه چیزیش میشه منم حسابی واسش نوشابه باز کردم که نه ترشی نخوری یه چیزی میشی خلاصه اگه حس و حالش بود یه نظری در موردش بدین .
حالا اندر حکایات خودم من الان یه چند وقتیه یه کاری کردم که دفعهء بعد میگم همه میگن اشتباه کردی ولی خودم میگم درست بوده پس باشه تا بعد ....
و تا بعد شاد زی مهر افزون ....
در پناه حق ...
یا حق ...
دوستدار و ارادتمند شما یه پشت کنکوری با کنکورهاش